۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

یا غریب الغربا

برات نامه می نویسم با یه عالمه بغض.
یا امام رضا تولدت مبارک. کاش می شد بیام به پابوست.اما نه ،من می دونم از همینجا هم به حرفام گوش میدی.پس گوش کن که سینه پر دردی دارم آقا. امام رضا میدونم با ما قهری،با ممکلتمون قهری،ولی اینو بدون که این خرافه ها گردن ما نیست.اینا تو رو واسه ما تبدیل کردن به یه ضریح توی یک صحن،صحنی که هر روز داره بزرگ تر میشه.هر چی با خودم فکر می کنم میبینم تو راضی نیستی ببینی مردمی تو این مملکت هستن که شبا سرگرسنه زمین میذارن ،اما اینا دارن واسه تو بارگاه می سازن.میدونم تو تنها امام معصوم که تو این خاک پاکی،اما مگه 4 سال پیش چه اشکالی بود؟ خود من وقتی اون موقع می اومدم دیدنت فقط باهات حرف می زدم و در دل می کردم ،اما پارسال آذر که اومدم فقط داشتم آیینه کاری ها و نقاشی ها وعظمت صحن رو نگاه می کردم،وقتی رسیدم خونه دلم گرفت،دیدم هیچی از زیارت کردنم نفهمیدم.
این حکومت به اصطلاح اسلامی هیچ کار برای دین ما نکرده جز این که معنای واقعی شما امام ها رو تغییر بده.شما شدین یه جسم ،حالت روحانی تون از بین رفته.شما شدید خدا، حاجتهامون رو از شما می خاییم،شاید واسه این همه کفر با ما قهرید.
میبینی؟نمی گن تو چه خدمت بزرگی به شیعه کردی،فقط می گن مأمون انگور مسموم بهت داد و شهیدت کرد.آخ گفتم شیعه!!! به نظرت چیزی ازش تو این کشور مونده؟یا همش شده تظاهر؟یا امام رضا دین شده ابزار سیاست.دهنمون رو با دینمون می بندن.تا یه انتقادی به این حکومت می کنیم می شیم دین گریز و کافر و محارب و ...
خیلی حرف زدم.حالا می خام دعا کنم:
خدایا به حق مولامون امام رضا، منجی موعودت رو برسون که ظلم بد جوری ریشه دوونده.
خدایا به حق روز میلاد امام هشتم،مردم دل پاک ایران زمین رو از شر این ظالمین نجات بده،به خانواده هایی که گلهای جوونشون رو از دست دادن صبر بده،روح جوونایی که تو زندان حرمتشون از بین رفته و شکنجه شدن رو التیام بده.
خدایا طعم آزادی رو به ما بچشون ومارو به اهدافمون نزدیک کن.
خدایا پدر و مادرمون رو حفظ کن و ما رو فرزندان صالحی براشون قرار بده ودعاشون رو برای پیروزی جنبش سبز ما به عرش برسون.
در آخر خدای مهربونم به حق ضامن آهو ،به ما بینش بده تا اسلام ناب محمدی(ص) وشیعه علوی رو ازاسلام کافران مسلمان نما تمیز بدیم.

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

کمی خارج از گود سیاست

براون » : عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخش.
« روبرتسون » : تملق غذای ابلهان است .
«« سقراط » : بردن ، همه چیز نیست ، اما تلاش برای بردن چرا.
« اپیكور » : انسان همچون رودخانه است هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است.
« وینستون چرچیل » : به بیگانه لاف بزن و فقط به دوستان درد دل بگو.
« تئودور روزولت » : هرگز شكست را یك انتخاب ندانید.
« تئودور روزولت » : "در زندگی فهمیده ام که" فهمیده ام که اکثر مردم در برابر تغییر مقاومت می کنند و این در حالی است که تنها راه پیشرفت تغییر است.
« اچ جکسون براون » : "در زندگی فهمیده ام که" فهمیده ام که بدترین رنج ها، مشاهده رنج دیگران است.
« اچ جکسون براون » : "در زندگی فهمیده ام که" فهمیده ام که فراموش کردن خطا و به خاطر سپردن لطف دیگران هر دو به یک اندازه مهم هستند.
« كنفسیوس » : درهرجا كه هستید و با هرچه كه دراختیار دارید كاری بكنید.
« میاموتو موساشی » : ما اشتباهات جدیدی را اختراع نمی كنیم ، اشتباهات گذشته را تكرار می كنیم.
« آلبرت انیشتین » : تنها مقصود ما درزندگی عشق ورزیدن به یكدیگر است اگر از عهده این مهم بر نمی اییم حداقل بكوشیم تا یكدیكر را نیازاریم.

ودر آخر سبز باشید چرا که سبزها زنده اند.

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

شعری سبز برای تمام سبز اندیشان

سبز یعنی افتخار خاک من/سبز یعنی جاودان ایران من/
سبز یعنی ملتی پر اقتدار/ سبز یعنی رأیمان با اعتبار/
سبز یعنی رنگ خون عاشقان/ سبز یعنی قبر بی نام و نشان/
سبز یعنی آخرین راه امید/ سبز یعنی خشم دل های سپید /
سبز یعنی مردمی بیدار شد / حاکم ظالم به دنیا خار شد/
سبز یعنی مادری از جان گذشت/ آن زمانی که ندایش برنگشت /
سبز یعنی ظالمی از ترس سبز/ می نهد بر گردن خود شال سبز/
سبز یعنی آخرین فصل سکوت/ سبز یعنی رأی ما آئینه بود...

13 آبان روز اثبات بی شمار بودن ماست.

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

13 آبان برخیزیم،پیروزیم







ما دوباره سبز میشویم.خاری به چشم دشمنان ملت می شویم

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

پیروز است آزادی

1- دکتر عطاالله مهاجرانی گفتند: راه رسیدن به دموکراسی سریع نیست. باید بگویم،دکتر عزیز پس صبر می کنیم.صبر پیشه می کنیم که مانند پدرانمان شتنابزده عمل نکنیم .صبور خواهیم بود برای دیدن ایرانی سربلند وآزاد که درآن رای مردم اولین حرف را میزنید.
2- این شعر از آقای فرید صلواتی هست که با اجازه خودشون منم توی وبلاگم قراردادم.
در این زندان که تاریک است ، نمناک است ، خاموش است .
نه مرغی میزند پر ، نه صدای رهگذاری میرسد بر گوش.
نه بانکی ، نه خروشی ، نه صدای پای انسانی ، و نه آوای مرغی، نغمه طفلی.
بلی ، تنها صدایی است، صدای آشنا ، اما، صدای پای او،
فریاد خشم و نعرۀ دشنام او،
آهنگ دردآلود باتوم و طنین محکم شلاق و آن دستی که در را، با کلید خویش بگشاید ،
همین ها آشنایان منند و هم سخنهایم.
تو ای جلّاد ! ای دژخیم، ای ظالم، که بر من می زنی شلاق،
و با آن کابلهای محکمت، بر پای من ، بر دست من ، بر جسم من کوبی ،
چرا دست مرا ، پای مرا بر تخت می بندی؟
چه کردم من ؟ چه بوده جرم من آخر؟
ببین از دستهایم خون چسان جاریست ، ببین پایم شده مجروح،
اندامم پر از خون است،
ببین رویم شده زرد و دلم در سینه پر درد است ،
ببین حالم پریشانست ، اندوهم فراوانست،
تو ، بر خود رحم کن ، بر خود و آنهایی که بشکستند بال ما
و در های قفس بستند ،
بترس از من ، بترس از ما،
مگر من نیستم فرزند تو ؟ فرزند شهر تو ؟ و فرزند عزیز آب و خاک تو؟
مگر این مملکت ، این مردم رنجور، آب و نان ، هوا و زندگی بر من نبخشوده؟
بزرگم کرده و اندر کلاس عشق ، داده درس پاکی را ،
و درس رنجها، اندوه و فقر و جان فشانی را
و درس مردی و جانبازی و شور و محبت را.
مرا اندوه انسانها، غم مردم، چنین کرده است،
عصیانم برای اوست، فریادم برای او است.
و شعر و شور و افغانم، تلاشم ، کوششم،
سعی و جهادم در ره حق. از برای اوست.
منم فرزند آگاه زمان تو ، چرا از من چنین در خشم و در رنجی؟
تو ، زندانبان، مفتّش ، بازپرس،ای آنکه در دست تو شلاق است.
چرا با خشم و نفرت اینچنین بر من نظر داری؟
چرا دندان بهم کوبی؟ چرا چشمان تو سرخ است؟
لبان تو چرا لرزان ؟ و سر تا پا وجودت نیز ترسان است؟
زبهر چیست شلاق تو ، اینسان بوی غم دارد؟
مترس از من ، مترس از ما ، بزن محکم، بزن
با قوت و قدرت، سیاهم کن ، به خون و خاک اندازم، بزن
تا نفرتم را بیشتر سازی، بزن
تا این وجود من زخشم و درد پر گردد.برای انتقام از تو.
بزن هر چند می خواهی ، نمی گویم مزن دیگر،
نمی گویم امانم ده، نمی گویم که رحمم کن
و حتی "آخ مردم " هم نمی گویم،
قد مردانگی را خم نمی سازم ، ز اوج مردمیها کم نمی سازم
نمی گویم غلط کردم ، نمی گویم که عفوم کن،
نمی گویم که را من خطا بوده است،
چون راه خدا بوده است.
و در زیر فشار چکمه هایت ، تسمه هایت ، بانگ بر دارم،
که :
پیروز است آزادی
و پیروز است آزادی

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

تهران سبز







این هم چند تا تصویر که خودمعرف خود هستند.



۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

هشدار

این چند روز یک شعارسرزبونهاست که دلم نیومد توی وبلاگم نذارمش.واسه نوشتن روی اسکناس و دیوار و باجه تلفن و پل عابر پیاده و...هم خوبه
دیکتاتور
دیکتاتور
این آخرین پیام است
ملت
سبزایران
آماده قیام است.

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

روزها ی قبل از انتخابات رو یادتون هست؟چقدر همه خوشحال بودیم که آزادی در کشورمون هست.اون قدر شاد بودیم که نمی فهمیدیم چطور پیاده از ولیعصر می رفتیم آزادی برای طرفداری ازکسی که به قلبهامون امید روزهای بهتر رو داده بود.چطور باافراد نیروی انتظامی دوست بودیم ورنگ سبز شون رو ستایش می کردیم؟
اما بعد از 22 خرداد همه چیز عوض شد که مهم ترینش آزادی بود.همون مردمی که تا دیروز شاد وسرخوش توی خیابوناشعار میدادن وبحث می کردن حالا بهت زده شده بودن.
25خرداد باز هم خوشحال بودیم که حالا اگه رای مون رو نادیده گرفتن حداقل اینقدر آزادی داریم که برای پس گرفتن این رای بریم و اعتراض کنیم اما چی شد؟جلوی پایگاه بسیج جوونا رو به گلوله بستن و کوی دانشگاه رو هم به آتش کشیدن.
اما بازهم امید مون رو از دست ندادیم گفتیم قانون اساسی داریم که بهمون حق تجمع داده پس برای خون به ناحق ریخته هموطنانمون راهپیمایی سکوت به پا کردیم و شادمان از این اتفاق که در این حد آزادیم و می تونیم عزاداری کنیم.
ولی بعد از نماز جمعه 29 خرداد همه چیز زیر و رو شد.همون نیروی انتظامی که جایگاه خوبی پیش مردم به دست آورده بود مردم رو با چوب وچماق سرکوب کردو راه های منتهی به آزادی رو به روی مردم بست.حتی مردم رو به خیابون آزادی راه ندادند چه برسه که بذارن شعار آزادی سر بدن.توی نماز جمعه 26 تیر و را هپیمایی روز قدس مردم رو هم به خشونت کشیدن.
حالا هم که موج جدید سرکوب شروع شده که همه با هم می خوان اجرا بشن؟ 4 نفر انسان بی گناه که40روز قبل از انتخابات دستگیر شدند رو به اتهام اغتشاش می خوان اعدام کنن.یه جوون 18 ساله رو به جرم قتل غیر عمد اعدام کردن و یه جوون 20 ساله...

این روزها دیگه هیچ روزنه ای از آزادی توی میهنم نیست،آزادی فقط اسم یک میدونه.
سلام به تمام عزیزانی که افتخار دادند وبه وبلاگ من سرزدند.
وبلاگ من سبز هست اما فقط سیاسی نیست.
امیدوارم بتونم به عنوان یک ایرانی در دنیای مجازی گامی برای میهنم بردارم.